صفحه اصلي سايت لطف‌ا... ميثمي
صفحه اصلي وَرگ

   

 

 اردیبهشت و خرداد 1384

 

    

 

 

جهاني‌شدن و تفكر ملي

 

تضاد يا تناقض؟

 

 

امين حسن‌پور

Creeping_rebellion[at]yahoo[dot]com

 

  تعامل قدرت سياسي و اقتصادي در اوايل قرن هفدهم به‌گونه‌اي ديگر و متفاوت از جهان اكنون بود. كشورهايي چون فرانسه، پروس، انگليس، روسيه و اسپانيا، قطب‌هاي مختلف اين تعامل و توازن بودند و نقش خود را در موازنه قدرت بازي مي‌كردند. پيش از جنگ جهاني دوم نيز كشورهايي ديگر مانند آلمان و ايتاليا و... يكه‌تاز ميدان قدرت بودند. اما كم‌كم با پايان‌يافتن جنگ دوم، اوضاع تغيير كرده و شاهد جهاني بوديم كه به آن نام جهان "دوقطبي" داده‌اند. به‌تدريج و با پايان‌يافتن جنگ سرد ميان شوروي و امريكا و بويژه اوايل دهه نود ميلادي، قدرت اقتصادي و سياسي به‌سوي تمركز در اردوگاه غرب پيش رفت. اردوگاهي كه بويژه در جغرافياي سياسي آن را با نام "امريكا" مي‌شناسند.

 

  در پايان دهه نود و اوايل قرن جديد و در ادامه يكپارچه‌شدن فرهنگي و كوتاه‌شدن ديوارهاي اطلاعاتي و حركت جهان به‌سوي تعاملي جديد و نيز تمركز قدرت سياسي و اقتصادي و نظامي در قطبي‌ خاص بود كه اصطلاح جديدي به‌نام "جهاني‌شدن" بر سر زبان‌ها افتاد.

 

  شعارهاي دلنشين و زيبايي كه وعده دهكده جهاني را مي‌دادند (و مي‌دهند) كه در آن تمام "انسان"‌ها با هر رنگ و نژاد و هر عقيده‌اي، در كنار هم زندگي مي‌كنند. پيشرفت تكنولوژي به هر چه كوتاه‌كردن فاصله‌ها كمك خواهد كرد و ديگر مفاهيمي چون "مرز" درهم نورديده خواهد شد. تجارت وارد بعد جهاني خواهد شد و روزي خواهد آمد كه فروش يك كالا به شهروندي در آن سوي مرز هيچ تفاوتي با فروش آن كالا به شهروندي در اين سوي مرز نداشته باشد.

 

  نمونه مجازي اين دنياي جديد را مردم اين قرن، خيلي زودتر در اينترنت به چشم ديدند. دنياي شيرين و رنگارنگي كه در آن ديگر خبري از محدوديت‌هاي دنياي بيرون نيست. دنيايي كه در آن آزادي "افراد" هيچ حد و مرزي نمي‌شناسد و حتي روش‌هاي محدوديت گذار سيستم‌هاي تماميت‌خواه نيز كاري از پيش نخواهد برد.

  جهاني‌شدن را يك روند خوانده‌اند. حركتي كه شروع شده و كم‌كم به ما نيز رسيده است. در اين مقابله به‌هيچ‌وجه قصد نداريم كه از چگونگي آغاز اين حركت بحث كنيم. بحث ما در اين نوشته بر سر اين سوال است.

 

  در اين اوضاع و با اين روند جهاني‌شدن، آيا بحث بر سر قوميت و مسائل قومي يا ملي هيچ جايگاهي دارد؟ وقتي‌كه تمام جهان به‌سوي يكي‌شدن و "جهان ـ وطن"‌شدن پيش مي‌رود، سخن از مليت و قوميت‌هاي كوچك آوردن آيا گامي به پس نخواهد بود؟ آيا وقت تلف‌كردن نيست؟ آيا دن‌كيشوت‌وار درمقابل اين سيل و حركت جهاني‌شدن ايستادن، حماقت و جزم‌انديشي نيست؟ وقتي كه مي‌دانيم بالاخره دير يا رود سيل ما را نيز با خود همراه خواهد كرد. اصلاً در طي اين روند، سخن از مليت و قوميت و فرهنگ بومي مشروعيت و مقبوليت دارد؟ آيا خيانت به وحدت بشري نيست؟

 

  پيش از آن‌كه بحث پيرامون اين سوال را آغاز كنيم، بايد دو چيز را بدانيم. اول آن‌كه در حال حاضر، هر چه "جهاني‌شدن" بيشتر پيش مي‌رود، بيش از پيش رقابت وارد عرصه فرهنگي مي‌شود.

  و ديگر آن‌كه "مقصودمان از جهاني‌شدن افزايش تجانس و يگانگي اقتصاد جهاني، تكنولوژي اطلاعاتي، انتقال فرهنگ عامه جهاني و اشكالي از كنش‌هاي متقابل انسان است.(1)

 

  مي‌توان دونوع برداشت از جهاني‌شدن داشت. يا بهتر بگوييم، جهاني‌شدن به دو صورت مي‌تواند رخ دهد. يا بهتر است بگوييم مي‌تواند به انجام رسد!

  جهاني‌شدن به معناي حركت تمام فرهنگ‌ها و خرده‌فرهنگ‌ها به‌سوي يك  فرهنگ و تمدن قيم‌مآب، به عبارتي "شدن" طبق آنچه كه "مي‌خواهند".

  در اين نوع جهاني‌شدن، ديگر سخن از جهان ـ وطن نيست، بلكه بيشتر شبيه چيز ديگري است. با آن‌كه نگارنده نمي‌خواهد از گفتمان رايج استفاده كرده و همه‌چيز را به امريكا ختم كند، اما ناچار است كه از واژه امريكا ـ وطني به جاي جهان ـ وطني نام ببرد. اين آن چيزي است كه به نظر مي‌رسد به‌جاي جهان ـ وطن در حال به‌وجود آمدن است. نگارنده اميدوار است كه خواننده اين مقاله گسترده معنايي بيش از يك كشور را براي واژه به‌كار برده شده "امريكا" در نظر بگيرد.

 

  باري، در اين نوع از جهاني‌شدن است كه زبان اول 380 ميليون نفر انگليسي است و 250 ميليون نفر نيز از اين زبان به‌عنوان زبان دوم استفاده مي‌كنند. در اين نوع از جهاني‌شدن است كه فيلم‌هاي هاليوودي بيش از 70درصد از مشتاقان اروپاي غربي را در تسلط خود دارد. در اين جهان است كه تقسيم‌بندي شناخته‌شده سبك‌هاي موسيقي براساس تقسيم‌بندي بومي يك فرهنگ خاص (همان تمدن بهتر و قيم!) در كل جهان شناخته مي‌شود و امروزه كمتر كسي است كه با اسامي پاپ و راك و هيپ‌هاپ آشنا نباشد. حتي اگر كوچكترين آشنايي با سبك‌شناسي موسيقي فرهنگ خود نداشته باشد.

 

  در اين جهان ـ وطن است كه همبرگر مك‌دونالد خوشمزه‌ترين همبرگر و كوكاكولا و پپسي گواراترين نوشابه‌ها هستند. توجه بفرماييد كه هدف ما تحقير يا بدشمردن اين محصولات يا هجوم علاقه‌مندان به اين محصولات نيست، بلكه تنها هدف طرح اين سوال است كه اگر قرار بر جهاني‌شدن و گردهم‌آمدن تمام انسان‌ها و ملت‌هاست پس چرا همه اعضاي اين جامعه بايد گرد يكي از همين اعضا آيند؟ اين نوع از جهاني‌شدن درست مانند اين است كه كسي بگويد: بياييد با من وحدت كنيد! اين‌گونه جهاني‌شدن منجر به جهان ـ وطني تك‌صدايي خواهد شد. همانند اتاقي خواهد بود كه تمامي ميهمانان هنگام ورود لباس خود را از تن بيرون كنند و لباسي شبيه ميزبان كه از قبل توسط ميزبان در نظر گرفته شده را در بر كنند. بله! در يك چنين روندي، سخن از فرهنگ و هويت ملي و بومي سخني گزاف است. چه در چنين حالي يا بايد به فرهنگ بومي چسبيد و درها را بر خود بست و يا در آن جهان ـ وطني حل شد كه همان بستن درها نيز تنها كمي اين حل‌شدن را به تعويق خواهد انداخت.

 

  اما نگرشي ديگر به جهاني‌شدن نيز وجود دارد. اگرچه پيكره اين نوع از جهاني‌شدن در شرايط امروز و در مقابل نوع اول آن ضعيف و لاغر مي‌نمايد، اما به هرحال وجود دارد.

 

  جهاني يا حضور و نقش دموكراتيك تمام فرهنگ‌ها و ملت‌ها و همه هويت‌ها.

 

  جهان ـ وطني به‌معناي واقعي و گستردگي واقعي جهان. در اين جهان ـ وطن، همه با هم وحدت مي‌كنند، نه همه با يكي! هر هويتي و هر فرهنگي كه حرفي براي گفتن داشته باشد، "حق دارد" كه به ميدان آيد. متأسفانه رويكرد ما به جهاني‌شدن، از نوع اول است. مثال‌هاي فراواني براي اثبات اين ادعا مي‌توان آورد. ازجمله عملكرد روشنفكراني كه تلاش دارند، حتي به زور هم كه شده، از اسلام براي دموكراسي "تأييد" بگيرند. بحث بر سر اين نيست كه اسلام مويد دموكراسي است يا نه، بحث بر سر اين است كه كلاً چنين تلاشي نشانه چه چيزي مي‌تواند باشد، غير از اين‌كه سعي در هماهنگ‌كردن "خود" با مفاهيم وارداتي به هر قيمتي داريم، اين تلاش را مي‌توان در تفسير به رأي كردن از قرآن براي رسيدن به اصولي كه "تأييد‌كننده" اصول حقوق‌بشر باشد نيز ديد.

 

  و يا افتخاري كه ما ايراني‌ها به كتيبه معروف كورش هخامنشي مي‌كنيم و آن را "اعلاميه حقوق‌بشر كورش" مي‌ناميم. گويي يك چنين تمدن و فرهنگ عظيمي (عظمت كار كورش را زماني مي‌توان درك كرد كه بدانيم اين كتيبه در دوهزاروپانصدسال پيش نگاشته شد و براي نگاشتن اين خيلي كمتر از جنگ‌هاي استقلال امريكا يا انقلاب خونين فرانسه خون ريخته شد) تنها در صورتي موجه و خوب است كه آن را با نام "حقوق‌بشر" همراه كنيم تا شنونده به محض شنيدن اين عنوان به ياد "حقوق‌بشر" معاصر افتاده و بگويد: عجب! پس كورش هم حقوق‌بشر را رعايت مي‌كرد. ما چقدر متمدن بوديم. اين نوعي نگاه به بيرون است و تطبيق خود با معيارهاي بيرون از خود كه همه‌چيز وقتي خوب است كه از بيرون تأييد شود.

 

  مفاهيم و ارزش‌هايي چون دموكراسي، آزادي، عدالت، تأمين حقوق اجتماعي و برابري زن و مرد و... پذيرفته مي‌شوند و آنگاه تلاش مي‌‌شود كه از فرهنگ خودي براي آنها "تأييد" گرفته شود به‌نوعي فرهنگ خودي را در برابر عمل انجام‌شده قرار مي‌دهيم. اگر فرهنگ بومي آن را تأييد كرد كه ما متمدن هستيم. درست مثل زماني‌كه اعلاميه حقوق‌بشر معاصر كتيبه كورش را تأييد كرد!‍‍!! و اگر فرهنگ بومي آن را پس زد و تأييد نكرد، بايد در اين قسمت از فرهنگ بازنگري كرد و اصلاحش نمود.

 

  لطفاً توجه داشته باشيد كه بحث بر سر خوب يا بد بودن مفاهيمي چون دموكراسي يا آزادي يا تأمين حقوق اجتماعي نيست، بلكه بحث بر سر چگونگي پذيرش آنها و نوع تقابل آن با فرهنگ بومي است.

 

 به نظر نگارنده مي‌توان با رويكردي بهتر با روند جهاني‌شدن روبه‌رو گشت. هم مي‌توان خود را در آغوش جهان ـ وطن انداخت و با چشمان بسته گوش به مصوبات اين جهان ـ وطن سپرد و آنگاه آنها را مانند وحي منزل پذيرفت و به خانه برد و از فرهنگ خانگي براي آن تأييديه گرفته و نيز مي‌توان عضوي از اين جهان ـ وطن بود و از جانب هويت خود حرفي براي گفتن داشت و حقي براي گفتن.

 

  به بيان ساده‌تر، مي‌توان با نگرشي ملي، جهاني شد. نه اين‌كه با نگرشي جهاني، ملي ماند.

  پرداختن به هويت قومي و ملي در كنار آن به جهان جديد پيوستن يك متناقض‌نما (پارادوكس) نيست، بلكه يك تضاد است. تضادي سازنده كه موجب تعالي خواهد گشت. هم در بعد اجتماعي و هم در بعد فردي انسان.

  اگر خواهان جهاني چندصدايي هستيم، جهاني كه هر هويت و فرهنگ و خرده‌فرهنگي، در آن حق اظهار وجود و ادامه حيات داشته باشد، پس مي‌توان و بايد هر چه بيشتر به فرهنگ و هويت خود بازگشت و در عين حال با همين هويت، نه به جنگ جهان جديد، بلكه به پيشواز آن رفت. اين‌گونه به نظر مي‌رسد كه تنها شنونده نخواهيم بود، بلكه حرفي نيز براي گفتن خواهيم داشت.

 

پي‌نوشت:

1ـ جهاني‌شدن فرهنگ و بحران هويت، بهنام قلي‌زاده، روزنامه ايران، 5 شهريور 1383.

 

   
 


صفحه اصلي سايت لطف‌ا... ميثمي
صفحه اصلي وَرگ